دو دوست با پای پیاده از جاده ای در بیابان عبور می کردند.بین راه سر موضوعی باهم اختلاف پیدا کردند وبه مشاجره پرداختند.یکی از آنها از سر خشم برچهره ی دیگری سیلی زد.دوستی که سیلی خورده بود سخت آزرده شد ولی بدون آنکه چیزی بگوید روی شن های بیابان نوشت:امروزبهترین دوست من بر چهره ام سیلی زد.

آن دو کنار یکدیگر راه خود را ادامه دادند تا به یک آبادی رسیدند تصمیم گرفتند قدری در آنجا بمانند وکنار برکه آب استراحت کنند.ناگهان شخصی که سیلی خورده بود لغزید ودر آب افتاد تا جایی که نزدیک بود غرق شود که دوستش به کمکش شتافت واورا نجات داد.بعد از آنکه از غرق شدن نجات یافت بر روی صخره سنگی این جمله را حک کرد:امروز بهترین دوستم جان مرا نجات داد.
دوستش با تعجب پرسید:بعد از آنکه من با سیلی نورا آزردمتو آن جمله را روی شن ها نوشتی ولی حالا این جمله را روی تخته سنگ حک می کنی؟
 
دیگری لبخند زد وگفت:وقتی کسی مارا آزار می دهد باید روی شن های صحرا بنویسیم تا باد های بخشش آنرا پاک کنند ولی وقتی کسی محبتی در حق ما می کند باید آنرا روی سنگ حک کنیم تا هیچ بادی نتواند آنرا از یادها ببرد.

 

 



موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->

تاريخ : شنبه 21 مرداد 1391برچسب:عشق,جملات عاشقانه,اس ام اس های عاشقانه,زیبا,دوست دارم,تنهایی,اتش , دریا, خدا,دوست ,, | 16:21 | نویسنده : سارا |

بغض گلویم را میفشارد و من از همه ی دوستانم دور مانده ام

من دور مانده ام یا آنها از من دور شده اند

در این دنیا همیشه تنها بوده ام

دیگر کسی پیدا نمیشود که با منـــــــ گریه کند

که برای منــــــ گریه کند

حتی کسی حاضر نیست با من بخندد

من در گوشه ای از این دنیا

تنها مانده ام



موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->

تاريخ : شنبه 21 مرداد 1391برچسب:بغض,تنها,دوست,گریه,تنها مانده ام,دور,میفشارم,گلو, | 13:13 | نویسنده : سارا |

سلام به همه ی بازدید کننده های گل که به ما افتخار دادنو سری هم به وبلاگ حقیرانه ی ما زدن!!!

همه میدونیم که این شب ها شب های خیلی خیلی مهمیه تقریبا میشه گفت شبیه که آینده ی ما رقم میخوره و سرنوشت ما نوشته میشه تو این شب های نورانی یه وقتایی بغض گلو تو میگیره و دوست داری بزنی زیر گریه اما نمیدونی دلیلش چیه!!!

گاهی وقتا دوست داری به یسری از گناهات اعتراف کنی و یکم سبک بشی اما کسی رو پیدا نمیکنی که مناسب باشه!!!

گاهی وقتا حس میکنی تنهایی!!!

امروز این پستو گذاشتم تا با هم درد دل کنیم پس خواهش میکنم هر حسی که داری رو تو نظرات بنویس!!!

ممنون از حضور گرمت دوست عزیز!!!



موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->
ادامه مطلب

تاريخ : شنبه 21 مرداد 1391برچسب:درد دل,قدر,شب هاینورانی,حس عجیب,خدا,گناه,گریه,غم قصه,دوست, | 3:3 | نویسنده : سارا |

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 7 صفحه بعد